کلبه رنج
اثر: استاد رحیم دیندارکامران
ناله و فریادم از گنبد خضرا گذشت
بیتو به من شام غم چون شب یلدا گذشت
قاصدک وصل تو گفت که فردا نئیم
شادی رویای من در غم فردا گذشت
کلبه رنج است دل سبز نه زرد است دل
چشمه درد است دل قصّه ز شکوا گذشت
از تو همه سرکشی از دل من بندگی
عمر به عهد شباب غرق تمنّا گذشت
گشت الف قامتم در غم هجرت چو دال
رو به جوانان خرام عاشقی از ما گذشت
من چه کسم یا کئیم بی تو حبابم خسم
بیتو دگر طعنه از طعن مفاجا گذشت
پرسه گه ما دگر کوچه درد است و غم
قصّه به ایجاز خوان عشق ز حاشا گذشت
پنجره گوید به راز میرود آن گل به ناز
دلبر طنّاز ازین غمکده تنها گذشت
چشم مرا دست غم بست و به رویا سپرد
چشم گشودیم تا عیش ز دنیا گذشت
دل که مزّین به صد علم هنر بود گفت
عمر ندانم چه بود همچو معمّا گذشت
قصه کامران و دل واقعه ای جانگزاست
مرغ دلم تشنه لب از لب دریا گذشت
نظرات شما عزیزان:
هر روز که هست در فزون باد
![](/weblog/file/img/m.jpg)
میان کبک ها دل بر تو بستم
بخدا باور کنید که در جهان اینترنت فقط و فقط به سایت
شما دل بسته ام چون هم مطالبش عالیه و هم اشعار
استاد کامران آدمی را سر مست می کند
مدیریت مهوش همه جا :
مهشید جان از پیام زیبا و عالی شما سپاسگزاریم