یانور
سایه ای مانده زمن
اثر :استاد دیندار(کامران)
چرخ بدخوی در آزار دل زار من است
حال من حالت آن قمری دور از چمن است
تن بیمار مرا در دل صحرای جنون
تک درخت غم هجران تو سایه فکن است
سوسن و یاسمن ای دوست نخواهد دل من
گل وصل تو مرا به ز گل یاسمن است
هفت شهر غمت ای دوست مرا کرد فنا
سایه ای مانده ز من آنچه د ر این پیرهن است
ناله مرغ دل از هفت سما هم بگذشت
گر چه این طایر غمدیده ما بی دهن است
عقل در کوچه هجر تو فرو ماند به گل
زانکه این کوچه چو زلف تو شکن در شکن است
مدعی از حسد و کینه شده شمر زمان
زان سبب در پی نابودی این جان و تن است
زیر خاکستر او آتش بیداد نهان
هر چه بر ما رسد از فتنه این اهرمن است
باغ اندیشه ام آشفته تر از زلف تو شد
حیف بزم تو که جولانگه زاغ و زغن است
نه هراسد دل کامران ز بیداد عدو
مرد میدان عمل صاحب فن و سخن است
نظرات شما عزیزان:
تشکر از اینکه وب من رو قابل دونستید
چون من تازه کار هستم و شعر هام رو خودم گفتم لطفا اگه امکان داشت نظر تخصصی بذارید
باز هم تشکر
مدیریت مهوش همه حا:سعیدحان ختما بهت سر می زنم موفق باشید

سلام بر مدیریت محترمه مهوش همه جا و وسپاس تشکر
ز زحمات شما,
بنده اگر هزار تا زبان داشتم ندا می زدم
استاد کامران هم خودت را و هم اشعار و مطالب زیبایت را دوست دارم
بقول فروغی:
با صد هزار دیده بون آمدی که من
با صد هزار دیده تماشا کنم ترا
مدیریت مهوش همه جا: سعید جان ار ایراز لطفتان یه سایت متشکرم
و اما پیام زیبای شما خطاب یه استاد کامران جوشیده از دریای عشق و مجبت وفاست
از جنابعالی بسیار سپاسکزاریم قربون شما

یکی هست
که مثل هیچ کس نیست
یکی هست
که می خواهم همیشه باشد
دوست داشتن به همین سادگیست
از گفتن "دوستت دارم " هیچوقت نترسید
چون گاهی برای ابراز عشق خیلی دیر میشود
مدیریت مهوش همه جا:
فرزبن جان از شما شاگرد با وفای استاد کامران متشکریم